شیش ماه پیش در رقابتی نابرابر در شرایطی که من هنوز تو جام ثابت نشده بودم مچم خوابوند و بدو بدو از صحنه متواری شد و  رو به تماشاچیان فریاد شادی سر داد و گفت خوابوندمش و هر کاری کردم برنگشت!

عصر نشسته بودیم که گفت بیا بازی. گفتم چی؟ گفت امممم نون بیار کباب ببر. گفتم‌ برو بابابیا مچ بندازیم!

بار اول عین سری قبل خوابوندم و داشت فرار می کرد که گفتم بیا بیافرار نکن.

برگشت، گفتم وایسا، فیکس شدم و گفتمیک دو سه

زور زد، ت نخوردمصورتش قرمز شدیکم زور زدم مچش صدا داد، دید داره می خوابه مچش رو شکست که ت نخورهزور آخرو زدم دستش با صدای شپلق خورد تو میز و اینجوری شدم ^___^

بهش گفتم همین بودی؟؟

داشت قرمز تر می شد که مامانم اومد گفت بیا بریم واسه دا دمپایی بخریم و رفتم.

.

.

الان اطلاعی ازش ندارم ولی با توجه به روحیه ی رقابتی و غرورش احتمالا داره سرشو میکوبه تو دیوار :)))))



*البته شیر تو عنوان داییمه که ما رو دو انگشتی می خوابونه، چی چی ماییم!


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

good آشپزی ایرانی طراحي وب دکتر نادر حشمتی جراح زنان وزایمان Kendra پژوهشگران جوان سایت رســـمی شاعــرتاپیلماز مراغه ای salemziba Toʊcɦ Gσの خدا را لمس کن شرکت نهاده گستر پارس رویش وارد کننده و تولید کننده نهاده های کشاورزی