در اقدامی انتحاری با هدف تخریب خود باز سیم کارت های گوشی رو ازش جدا کردم. دقیقا ساعت سه بعد از ظهر بود. 

از اون ساعت تا حالا سه مبحث درس خوندم، یک ساعت ورزش کردم، یک ساعت رفتم مار بکشم که موفق نشدم و تازه رفتم نون  هم گرفتم!

از دو روز پیش حس کردم دارم معتاد میشم، معتاد به چرت خوندن و چرت نوشتن بیش از حد نیاز. یه سر که می خوابیدم ندای درونم می گفت این اعتیاد کوفتی رو بذار کنار، نذار بگی "نمی تونم". این پروسه ادامه پیدا کرد تا امروز که اعلام انزجار کردم :|

از اون ساعت تا حالا سه چهار بار از خماری بدنم شروع به خارش کرد و نزدیک بود خیلی جدی به خاطر وابستگیم تا این حد به نت گریه کنم و این از عجیب ترین حس های محسوس بود در چند وقت اخیر.

امروز بیشتر از هر روز دیگه منتظر بابام بودم که برگرده. چرا؟ هات اسپات ^__^

ویرم گرفته بود که بیام ببینم وبلاگ چه خبره و کی چی گفته!

خودم هم می دونم خیلی سوال جالبی نیست و باید سعی کنم به کفشم باشه که کی چی گفتهولی سختمه :| فعلا کفشم ظرفیتشو نداره :(

راستی خیلی نامردین :/

تولدم بود و تبریک نگفتین

البته خودم هم تا چند دقیقه قبل اذان خبر نداشتم!

یهو مامانم با یه پلاستیک گنده شکلات و نقل اومد خونه و گفت تولد قمریته و میخوام برم بدم مسجد و بدین صورت فهمیدم تولدمه. شکلا ت های خوبی هم هستنقبول باشه. (صدای ملچ ملوچ)

تولدی مبارک و هم زمان با ولادت امام حسن مجتبی.

در رابطه با اسمم هم باید بگم اول قرار بوده حسن شم، بعد گفتن حسن نهممد! 

بعد بابام گفته باشه و رفته ثبت احوال و خیلی دیکتاتور طور زد شایان ^__^

راضیم ازش ولی مامانم میگه حلالش نمیکنم و تو باید ممد می بودی -__-


فلور رو عوض کنم بذارم ممد؟!

خیلی باحال میشه هابهش فکر کنید و رای تان را اعلام کنید.


ععع راستی چرا این هات اسپاته نمی چرخونه؟

شیش تا نوتیفیکشن تلگرام دارم و بالا نمیاره ببینم کیه -__-


بعد از ویرایش نوشت:

جدی اگه حسن میشدم باحال بودا؛ بی هیچ فکری صاف میرفتم سلمونی میزدم و تا آخر عمر حین فک زدم با مشتری محتویات راست روده مو خالی می کردم رو سرش و تازه پولم می گرفتم ^_^


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Eric M.ST science and technology Jamie موسسه حرف آخر فروشگاه کولر گازی و اسپلیت بادبزن sabtfarda عکس های مهدی غلامی #بیرق-ولایت